عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مؤمنین! یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت: خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟ نام او عشق است، آری میشناسیدش: علیست من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم با مـددهـای عـلـی بن ابـیطـالـب شـدم در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی تا مبارز خواست «عمرو عبدود» گفتم: علی در حرا گفتم: علی، شب با خدا گفتم: علی تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحـرِم شدم با «یـدُ الله» آمدم تا «فـوقِ اَیدیهِـم» شدم تا که ساقی اوست سرمستاند «اصحابُ الیمین« وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الآفِلین« دست او در دست من، یا دست من در دست اوست؟ ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست؟ یکصد و بیست و چهار آئینه با هر یک هزار ساغر آوردند و او پُر کرد با چشمی خمار آخـرین پیـغـمـبر دلـدادهام در کـیـش او فکر میکردم که من عاشقترینم پیش او بعد از این سنگ محک، دیگر ترازوی علیست ریسمان رستگاری، تار گیسوی علیست من نبیاَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم« طالبان «اِهدنا» این هم «صراط المستقیم« چهرهاش تفسیر «نور» و شانههایش «مُحکمات» خلوتش «والطور» و شور مرکبش «والعادیات« هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست هرکه من مولای اویم، این علی مولای اوست |